عشقانه ها
سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشقانه ها و آدرس ela86.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

نامه عاشقانه فرانسیس آن به پیوس باتلر

نقش های شکسپیری داشت.

جیمز شریدن نولز نقش جولیا را برای فانی در نمایش خود نوشت و در سفری که همراه گروه تئاتر به ایالات متحده داشت با پیوس باتلر که مزرعه دار بود ملاقات و سپس ازدواج کرد.

ازدواج آنها بی ثبات بود و فانی پس از طلاق دوباره به صحنه تئاتر بازگشت و به دکلمه آثار شکسپسر پرداخت.

آتقدر عاشق تو بوده ام که زندگی ام را فدایت کنم البته زمانی که زندگی ام ارزش فدا کردن داشت. تو را مرکز امیدم برای به دست آوردن تمام شادی های زمینی قرار داده و هرگز هیچ کس را مانند تو دوست نداشته ام. بنابراین تو هرگز برای من مثل دیگران نیستی و کاملا غیر ممکن است که من نسبت یه تو بی تفاوت باشم.

وقتی که با تمام وجود تو را تنها هدف زندگی ام دانستم و تمام افکار، امید و عشق و محبتم از آن تو شد؛ دیگر هرگز نمی توانم فراموش کنم تو زمانی عاشق، همسر و پدر فرزندان من بودی.

نمی توانم به تو نگاه کنم و مهر و محبتی در نگاهم نباشد و هنوز صدایت قلبم را به تپش می اندازد و صدای گام هایت خون را در رگ هایم به جوش می آورد. 

[ چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

به فاني براوني
بدون تو نمي توانم زندگي كنم. جز تو ديدار تو همه چيز را فراموش كرده ام، امگار زندگي ام دراينجا به پايان رسيده است. ديگر چيزي نمي بينم مرا در خودت ذوب كرده اي؟
حس مي كنم در حال متلاشي شدن هستم... هميشه در حيرت بودم كه چطور افرادي به خاطر دين شهيد مي شوند. از فكر آن بدنم به لرزه مي افتاد. اما ديگر نمي لرزم. من هم مي توانم به خاطر دينم شهيد شوم. عشق دين من است. م توانم به خاطر آن بميرم. مي توانم به خاطر تو بميرم. كيش من كيش مهر است و تو تنها اعتقاد من هستي. تو مرا با نيرويي كه توان مقابله با آن را ندارم افسون كرده اي.
جان كيتس 

[ سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

نامه عاشقانه شكسپير به همسرش
ویلیام شکسپیر از بزرگترین درام نویسان انگلستان بود که آثار دوران نخستین حیاتش چندان قابل توجه نبود ولی چون به مرحله استادی و تکامل رسید به خلق آثار جاویدانی توفیق یافت البته بیشتر داستانهائی که این دارم نویس خلق کرده قبلاً به صورت نیمه تاریخ یا قصه و افسانه* به رشته تحریر درآمده بود از جمله نمایشنامه هاملت 6 سال پیش از اینکه شکسپیر آن را به رشته تحریر و بر روی صحنه نمایش بیاورد در لندن به معرض نمایش گذاشته شد و نویسنده*اش فرانسوادوبلفورست یا ساکسوگراماتیسلامح بود البته چون آن نمایشنامه که تحت عنوان سرگذشت*های غم*انگیز بود در دست نیست تا بتوان میزان و نحوه اقتباس شکسپیر را تعیین کرد.


وقتي كه خاطرات گذشته در دل خاموشم بيدار مي شوند بياد آرزوهاي در خاك رفته. اه سوزان از دل بر مي شكم و غم هاي كهن روزگاران از كف رفته را در روح خود زنده مي كنم.
با ديدگان اشكبار ياد از عزيزاني مي كنم كه ديري است اسير شب جاودان مرگ شده اند.
ياد از غم عشق هاي در خاك رفته و ياران فراموش شده مي كنم. رنج هاي كهن دوباره در دلم بيدار مي شوند. افسرده و نااميد بدبختي هاي گذشته را يكايك از نظر مي گذانم و بر مجموعه غم انگيز اشك هايي كه ريخته ام مي نگرم. و دوباره چنان كه گويي وام سنگين اشك هايم را نپرداخته ام دست به گريه مي زنم. اما اي محبوب عزيز من اگر در اين ميان ياد تو كنم غم از دل يكسره بيرون مي رود. زيرا حس مي كنم كه در زندگي هيچ چيز را از دست نداده ام.
بارها سپيده درخشان بامدادي را ديده ام كه با نگاهي نوازشگر بر قله كوهساران مي نگريست.
گاه با لب هاي زرين خود بر چمن هاي سرسبز بوسه مي زند و گاه با جادوي آسماني خويش آب هاي خفته را به رنگ طلايي در مي آورد.
بارها نيز ديده ام كه ابرهاي تيره چهره فروزان خورشيد آسمان را فرو پوشيدند. مهر درخشان را واداشتند تا از فرط شرم چهره از زمين افسرده بپوشاند و رو در افق مغرب كشد.
خورشيد عشق من نيز چون بامدادي كوتاه در زندگي من درخشيد و پيشاني مرا با فروغ دلپذير خود روشن كرد. اما افسوس. دوران اين تابندگي كوتاه بود زيرا ابري تبره روي خورشيد را فرا گرفت. با اين همه در عشق من خللي وارد نشد زيرا مي دانستم كه تابندگي خورشيد هاي آسمان پايندگي ندارد. 

[ یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

دوستت دارم در یک کلام
میدانم هیچ گاه نخواهی فهمید
میدانم هیچ گاه برایت سخن نخواهم گفت
میدانم هیچ گاه نگاهی نخواهم کرد که تو از نگاه من بخوانی
میدانم این عشق را همچنان که مدتهاست در سینه نگاه داشته ام باز هم نگاه خواهم داشت .
نمی خواهم بدانی
نمی خواهم برایم بمانی چرا که میترسم لذت عشق و دوست داشتنم از بین برود چرا که بارها و بارها شنیده ام
عاشق در مقام فراق خوشتر از آنکه در مقام وصل است
زیرا
که در فراق امید وصل است و در وصال بیم هجر
و من از بیم هجر تو میترسم پس هیچگاه سعی به وصال نخواهم داشت . 

[ شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

براي تو مي نويسم که بودنت بهار و نبودنت خزاني سرد است
تويي که تصور حضورت سينه بي رنگ کاغذم را نقش سرخ عشق مي زند
در کوير قلبم از تو براي تو مي نويسم
اي کاش در طلوع چشمان تو زندگي مي کردم
تا مثل باران هر صبح برايت شعري مي سرودم
آن گاه زمان را در گوشه اي جا مي گذاشتم و به شوق تو اشک مي شدم
و بر صورت مه آلودت مي لغزيدم
اي کاش باد بودم و همه عصر را در عبور مي گذراندم
تا شايد جاده اي دور هنوز بوي خوب پيراهنت
را وقتي از آن مي گذشتي در خود داشته باشد
که مرهمي شود براي دلتنگي هايم 

[ چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

تقدیم به کسی که با شکوفه های بهار آمد
امابرای من تنها بهارنبود . بهشتی بود دردل کره خاکی دلم .
تو درپائیزبرگ ریز دستان سرد مرا گرفتی ومرا به باغ دلت راه دادی و من حالا می بینم که دنیای دلت چه بزرگست و من چه ذره ناچیزی در این سبزه زار بی انتها. کمک کن تا لایق دلت باشم . کمک کن آنگونه باشم که باید.
مهربانی از تو و عشق از من .
سلام پرنده ی کوچک خوشبختی من
سلام و به امید یه جهان پر از عشق ،پر از محبت و پر از نور برای تو. یه دنیا زیبائی به زیبائی چشمهای نازنین تو.
یه دنیا مثل قلب تو صاف و صادق و مهربان .
هستی من تو ، تمام وجود من تو ، نور دیدگانم تو .
توئی که به گوشه چشمی عشقی گرم وزیبا آفریدی .
توئی که به کرشمه ای آتش در من افروختی .
توئی که پاکی چون دریا.
زلالی چون آب .
روانی چون باران .
تو پادشاه سرزمین عشقی .
تو خود عشقی .
می پرستمت .
برای من بمان همان گونه عاشقانه . تمام عمر من به فدای تو.به فدای نیم نگاه تو و یک نفس تو
تو تنها ترین معشوق منی .
مهربانم
امیدوارم بتوانم لایق تو باشم . به پاس مهربانیت ، تا ابد با تو خواهم ماند.
دوستت دارم.
دیوانه ات خواهم ماند 

[ دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

به شوق آنکه به سوی تو نامه ای بفرستم ، شبی سیاه چو زلف تو تا سپیده نشستم .
چو رفتم آنکه کنم نامه را به نام تو آغاز نداد گریه مجالم ،
فتاد نامه ز دستم ، میان ایینه اشک روی تو دیدم که خنده بر لب و چشمی به سوی من نگران داشتی ،
نشان مهر در آن نقش دلفریب ندیدم،نگاه سوی من و دل جانب دگران...
میان گریه نوشتم که :
ای ستاره بختم ، بر آسمان وفا خیره ماندم و نا امید در آرزوی محبت، دل به تو بستم.چه آرزو ؟ چه محبت ؟ چه امیدی ؟ کدام دل ؟ چه شد که رشته این عشق دل افروز بریدی ؟ چه شد که جام وفا را به دست قهر شکستی ؟
چه روز ها و چه شب ها که ای پرنده عرشی به انتظار نشستم ، به بام من ننشستی ؟ شکوفه ها چو به زلف بنشست در شب مهتاب ، نگاه گفت : که برگرد ماه ، ستاره نشسته. 

[ یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

اي تنها مسا فر سرزمين دلتنگيهايم.
اي تنها ماواي لحظات من.
اي تپش اميد در وسعت بيکرانه غمهايم خالصانه مي پرستم تو را و تنها به خاطر تو نفس مي کشم
به زندگي عشق مي ورزم تا روزي که از قفس تن و دنياي خاکي آزاد شوم و در آغوش ، تو را گيرم.
باور کن هم نقس شيرين زبانم تو کسي هستي که ستاره هاي آسمان بي تو خاموشند و با آمدن تو باز چشمک مي زنند.
نمي دانم تو چه هستي ؟ که هر وقت گريه ام مي کني ابرهاي آسمان از عاطفه و عشق بر من مي بارنند و با خنده تو احساس مي کنم خورشيد در کنار من است .
تا وقتي که غمگيني بزرگترين غصه هاي عالم به دوش من است. و اشکي به امتداد آسمان دلتنگي سهم من از زندگي است.
من از توفقط بها نه اي مي خواهم براي گريستن.دلم برايت تنگ است. من براي تو مي نويسم از زندگي از عشق از عاشقي و از دل ديوانه ام.
نگاههاي دلنشين تو دلم را پاک کرد.و از آن لحظه تا کنون در عشقت مي سوزم .
قلبم به ياد تو مي تپد و و نگاهم تو را مي جويد.هنگامي که زندگيم به شبهاي تيره و تار شباهت داشت و زماني هنگامي که مرگ را از ديده گانم به خود نزديک مي يافتم عشق تو در آسمان تيره و ظلماني وجودم طلوع کرد ودر عشق مقدس تو زندگي از دست يافته ام را يافتم
وجود تو نگاهه تو آغوشه تو هر کدام رشته عمر مرا بدست گرفته و طراوت و شيريني بر زندگيم بخشيده است
قلب و روح من به آرزوي تو زنده خواهد ماند
امشب غريبا نه در ظلمت و در خلوت تنهايي پيک غم را مي جويم غافل از آن که غم در من زندگاني مي کند امشب از هر نسيم که مي ورزد تو را مي پرسم و از تو خبر مي گيرم 
عاشقم عاشق ستاره صبح عاشق ابري سرگردان عاشق دانه هاي باران 
عاشق هر چه نام توست بر آن. 

[ جمعه 15 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

برای کسی که هرگز نفمید , نخواست , نتوانست

من تو را به کسی هدیه می دهم که از من عاشق تر باشد و از من برای تو مهربان تر.
من تو را به کسی هدیه می دهم که صدای تو را از دور، در خشم، در مهربانی، در دلتنگی، در خستگی، در هزار همهمه ی دنیا، یکه و تنها بشناسد.
من تو را به کسی هدیه می دهم که راز معصومیت گل مریم و تمام سخاوت های عاشقانه این دل معصوم دریایی را بداند؛ و ترنم دلپذیر هر آهنگ، هر نجوای کوچک، برایش یک خاطره باشد.
او باید از نگاه سبز تو تشخیص بدهد که امروز هوای دلت آفتابی است؛ یا آن دلی که من برایش می میرم، سرد و بارانی است.
ای.... ،ای بهانه ی زنده بودنم؛ من تو را به کسی هدیه می دهم که قلبش بعد از هزار بار دیدن تو، باز هم به دیوانگی و بی پروایی اولین نگاه من بتپد. همان طور عاشق، همان طور مبهوت و مبهم...
تو را با دنیایی حسرت به او خواهم بخشید؛
ولی آیا او از من عاشق تر و از من برای تو مهربان تر است؟آیا او بیشتر از من برای تو گریسته است؟؟ نه... هرگز...هرگز
ولی، تو در عین ناباوری، او را برگزیدی...
می دانم... من دیر رسیدم...خیلی دیر...خیلی...
یك بار دیگر بگذار بی ادعا اقرار كنم كه هر روز دلم برایت تنگ می شود. روزهایی که تو را نمی بینم، به آرزوهای خفته ام می اندیشم، به فاصله بین من و تو،...
هر روز به خود می گویم کاش شیشه عمر غرورم را شکسته بودم
کاش به تو می گفتم که عاشقانه دوستت دارم تا ابد... 

[ پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

ای فرشته زیبای رویاهای من..
نمیدانی که بی تو چگونه بار سنگین روزهای سربی را بدوش میکشم.
و بدون گرمای دستهای مهربانت..
چگونه در ثانیه های عذاب اور روزهای جدایی محو میشوم..
و چگونه در کابوسهای زنده این روزها شوم میشکنم...
هر لحظه بی تو..
زمان همچون اوار ابدی مرا به تاریکی عصیانگر نا امیدیها میکشاند..
و اینک این من هستم..
که در تاریکترین لحظات این فصل سرد..
از انسوی جنگلهای سر سبز خاطره..
هنوز تو را میخوانم..
و همراه با نفسهای سنگینم..
میگویم:
دوستت دارم 

[ چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

هرگز تو را فراموش نخواهم کرد حتی اگر مرا از یاد ببری
و هرگز از تو رنجور نخواهم شد چرا که تو را دوست دارم
دیوانه وار عاشقت شدم چرا که مهربانی را در وجودت دیدم
با چشمانت وجودم را دگرگون ساختی و اگر تو نبودی هرگز عاشق نمی شدم
نه تو از عشق من دست می کشی و نه قلب من از عشقت روی گردان می شود
سوگند که وجود تو در سرنوشت من نوشته شده است و اگر با مژگانت اشاره ای کنی
فرسنگ ها راه خواهم پیمود چرا که شب عشق بسیار طولانی است
و قلبم در آرزوی تو می سوزد
آنگاه که از برابر دیدگانم دور شوی خورشید وجودت پنهان می گردد
و ابرهای غم و اندوه مرا دربر می گیرند و به دنیای غریبی می برند
همیشه در قلبم حضور داری و عشقت زندگی ام را گلباران کرده است
تمامی این دنیا را با قلبی پر از رمز و راز دنبالت طی کرده ام
محبوبم... همیشه به انتظار بازگشتنت خواهم ماند...
همیشه ی همیشه... 

[ سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

منکه می دانم نمی توانی بگذری
.منکه می دانم پاهايت لابلای این تار و پود هايی که خودت بافته ای گير می کند
!با دست هم که نمی توانی به راهت ادامه بدهی
.همه ی ترسم این است که این همه تقلّايی که می کنی عاقبتش زمين بخوری
.زمين خوردنت را هيچ دوست ندارم ببينم
مانده ام این که بافته ای را شکافش دهم که پاهايت آزاد شوند
...يا آنکه بگذارم زندانی خود کرده هايت شوی تا تجربه شان کرده باشی
من زمين خوردنت را خيال نکن که بی خيالی تماشا کنم
.و گمان هم نبر که به واسطه ی دوستی که می دارمت پاهايت را باز می کنم
امروز من بازشان کنم, فردا گره ای ديگر می زنی در روزهايت و شايد ديگر منی نباشد
.که بازش کند برايت
.خودت تقلّا کنی شايد بهترت باشد
.گمانم همين باشد
.من می روم که این زمين خوردنی که حتّی شايدش را هم برايت دوست ندارم را نديده باشم 
.کسی اگر نبيندت اشتباهاتت را بهتر می پذيری
.کمتر لج می کنی
بيشتر فکر می کنی
.و از این پس تار و پود هايت را بهتر می بافی
.من می روم 

[ دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

غصه هایی كه دلم را می آزرد و هرگز نتوانستم آنطور که باید، به او بگويم آن رنج ها و غصه ها با دلم، روحم و احساسم چه می کنند؟! غصه ها، انباشته شد و چون گلوله ای راه نفس را بر من بست، اكنون، با دلی شکسته و تنها، به ديوار اين اتاقك می نويسم شاید راه نفسم، باز شود و بتوانم باز با تمام عشق و احساس سرشارم به او بفهمانم که بی حضور سبزش زندگی، برايم معنا ندارد و اگر نباشد زندگی ام سیاه و غمگین خواهد بود. می خواهم به او بگویم که چقدر دوستش دارم و او مجالم نمی دهد ... 

[ یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

می نویسم برای تو
برای تو ای دوستی که گذاشتن اسم دوست زیبنده ی توست
زبانم از بیان گفتنی ها در باب تو , قلمم از نوشتن خوبی ها
در وصف تو و چشمانم از دیدن سیرت نیکویت عاجز است.
خدا را با تمام وجودم شکر می گویم که دوستی همانند تو
را در مسیر رودخانه ی زندگیم قرار داد.
خداوند از نور بخشندگیش در تو گویی دمیده است که با
وجود آنکه تو را رنجانده بودم مرا بخشیدی.
در برابر خوبی هایت کاری نتوانم کرد
تنها این را بدان که طاقت دیدن مرواریدهای چشمانت و
تر شدن گونه هایت را ندارم.
طاقت دیدن سنگینی قلب ترک خورده ات و خرد شدن هر
تکه ی آن را ندارم.
طاقت دیدن ذره ذره فنا شدنت را ندارم.
می خواهم شادی واقعی زندگیت را برای لحظه ای کوچک ببینم.
خواهش می کنم نذار فنا شدنت را قبل از نیستی خود ببینم.
این را بدان با آنکه روزی از تو جدا خواهم شد ولی یاد تو همواره
در گوشه ی قلبم خواهد ماند و هیچ وقت نام زیبایت.....عزیزم
از قلب کوچکم محو نخواهد شد. 

[ شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

سلام
باز تنهاي من باعث شده كه برات نامه بنويسم وقتي نيستي وقتي كه دارم ثانيه ها رو ميشمارم تا تو بياي ولي ثانيه ها سنگ دل شدن و نميگذرن تا تو بياي.نميدونم شايد من دارم كم طاقت ميشم هر چي كه هست دارم ميسوزم تو حسرت ديدن تو تو حسرت گرفتن دستهاي مهربون تو .كاش فقط يكبار فقط يكبار ميفهميدي كه ميخوام بهت چي بگم شايدم ميدوني و به روت نمياري.اه خداجونم كمكم كن خيلي زياد به كمكت احتياج دارم .خدايا من دورم ولي تو مراقبش باش.عزيز دلم ميدونم هميشه با اين نامه خاطر قشنگت رو خيلي اذيت ميكنم ميدونم ديگه داري خسته ميشي ولي به خدا ديگه طاقت ندارم از تو دور باشم ديگه نميتونم دوري از تو رو تحمل كنم كاشكي خدا يه بار صدام رو ميشنيد و دعاي من رو هم مستجاب ميكرد.نور چشمم بازم تو رو به خداي بزرگ و مهربون ميس÷ارمت هميشه دوستت دارم. 

[ جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

خجل از اين همه پاکی
راست می گويند که او بسيار مهربان است.
پاکی و صداقت کلام تو - مرا ياد مريم عذرا می اندازد. آنگاه که لب به سخن می گشايی گويی - چشمه ای هستی که آب گوارا را بر تشنگان ارزانی می داری.
حيفم آمد نگويم : تو بيشک با ماه آسمان خويشاوندی داری. و شايد او هستی که در جلوه ای تازه رخ می نمايی.
اما يار می داند که اين همه پاکی و صداقت - اين پرنده عاشق را سخت بی تاب ميکند.
و تو ای لاله وحشی - رحم کن بر اين قلب کوچک.
خدايا چون روح تو بر کالبد مرده من دميده شد - از دريای بيکران عشق تو نيز مرا جرعه ای دادند. خوشم که از خدايايم و عشق ورزی پيشه من - و انتظار عادت من - تا جرعه ای از اين شراب پاک بنوشم و آنگه سر بر پای يار -رقص کنان مرگ را فرياد کنم.
درود بر سرخی شفق -در آندم که عاشقی انتظار معشوق را می کشد 

شهادت ام ابیها ، سرور زنان بهشتی حضرت زهرا (س) تسلیت باد.

[ سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

در کهکشان بی انتهای عشق، با اخلاص و صداقتم خود را به آتش می کشم تا شمع و چراغی باشم برای تاریک اندیشان، شاید که به خود آیند! و هم نوری باشم برای جويندگان، شايد که راه را بيابند! و هم مشوق و تشويقی باشم برای راه يافتگان، شايد که بشتابند و سرعتشان را بيشتر کنند.
همچون پروانه ای سبکبال و رقصان، عاشقانه بسوی خورشید عشق پرواز میکنم
در اين مسير يا تنها و غريب همچون ستاره ای فروزان و دنباله دار تا به خورشيد خواهم رفت و آنگاه آنچنان خواهم سوخت تا خود جزئی از خورشيد شوم، و يا اينکه در طی راه به يار و معشوقم خواهم رسيد، و آنگاه در جريان اين وصل و اتصال، انفجاری رخ خواهد داد که درب ورود به بهشت عشق را باز ميکند.
و عجبا که ورودی بهشت عشق ذره ای تضاد و ناخالصی و دوگانگی را نمی پذيرد! و ما را چه باک که تمامی رگ و ريشه ناخالصی هايمان را در امواج انفجار سوزانده ایم و در عمق انفجار مجذوب و ترکیب و یک واحد شده ایم .
و اگر بخواهد وصلی پيش بيايد بدون انفجار و انقلاب، نمی توان وارد بهشت عشق شد و به ناچار در گرداب تضادها دور خودمان میچرخیم! و اگر بخواهد اینچنین باشد، همان بهتر که به تنهائی راهم را تا رها شدن در خورشید عشق ادامه دهم و تو می توانی نظاره گر سوختنم باشی، شاید .. 

[ دو شنبه 4 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

- آه نميدونم چرا قلبم سنگين شده . اونقدر که فکر ميکنم زمين نميتونه وزنشو تحمل کنه.
- رازي بين تو و قلب منه که منو اسيرت کرده رازي که خيلي دوست دارم بدونم چيه
- زندگيم همش شده خيال با تو بودن و تو را داشتن . کي ميشه اين خيالو تو واقعيت ببينم؟
- و کي مياد اون روزي که احساس تنهايي از وجود خسته من بار سفر ببنده.نميدوني تنهايي چقدر سخته.
- دستام گرماي دستاي تو رو کم داره و قلبم عشق و محبت تو رو
- و منتظرم تا بياي وبا حضورت اين کمبود ها رو جبران کني . آره منتظرت ميمونم.
- ساحل قلبم به عشق امواج خروشان عشق تو احساس ساحل بودن رو داره
- تو نذار اين ساحل احساس بودن رو و من احساس دوست داشتن رو از دست بدم
- دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم
- اگه يه روز ديدي صد نفر دوستت دارن بدون اوليش منم .اگه ديدي به نفر دوستت داره بدون اون يه نفر منم.
- راحت بگم اگه ديدي هيچ کس دوستت نداره بدون من مردم.
- من تو اين دنياي بزرگ ميون همه آرزوها فقط يه آرزو دارم......تو..... 

[ شنبه 2 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

دوستت دارم در یک کلام
میدانم هیچ گاه نخواهی فهمید
میدانم هیچ گاه برایت سخن نخواهم گفت
میدانم هیچ گاه نگاهی نخواهم کرد که تو از نگاه من بخوانی
میدانم این عشق را همچنان که مدتهاست در سینه نگاه داشته ام باز هم نگاه خواهم داشت .
نمی خواهم بدانی
نمی خواهم برایم بمانی چرا که میترسم لذت عشق و دوست داشتنم از بین برود چرا که بارها و بارها شنیده ام
عاشق در مقام فراق خوشتر از آنکه در مقام وصل است
زیرا
که در فراق امید وصل است و در وصال بیم هجر
و من از بیم هجر تو میترسم پس هیچگاه سعی به وصال نخواهم داشت . 

[ جمعه 1 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

به نام لحظه های شيرينی که در کنارت گذشت...
لحظه های تلخی که در نبودنت سپری شد...
و لحظه های انتظاری که برای ديدنت به برگ های ورق
خورده کتاب عمر و زنگيم سپرده می شود...
برای تو می نويسم تو که برايم
عزيزترينی در دنيا برايم بهتريني...
بهار و سبزه های خيس و عطرها و پرنده ها به پايان می رسند حتی شعرها
و شکوفه ها در گذر روزگار پژمرده می شوند اما آن بهاری که به پايان
نميرسد.. تويی!!!
تکرار نام تو هر زمان و هر کجا که باشم حس با تو بودن را به قلبم
می کشاند و دلم را از بیگانگی ها می رهاند..روزها و شبهای بی شماری
را پر عطش به اميد ديدار دوباره ات سر کرده ام..بعد از گذر از راه ها و
کوچه های بن بست به تو رسيده ام..اميد لحظه هايم بوده و هستی..
و من هم اکنون باورهای خسته خويش را به پنجره زيبای چشمانت
می سپارم..اگر بی مقصد مانده ام ..و اگر در حسرت ديدنت گل نگاهم
پژمرده شده ..به معجزه عشق تو همه لحظه های کهن را به آخر می رسانم
نسيم معطر وجودت همه احساسم را زلال ميکند..و من عجيب از ته دل
احساس ميکنم به دل مغرور و صبورت نيازمندم..
تقصير توست که آرامش بخشی ..و با خوبی و محبت مرا عاشق و ديوونه
حضور بودنت ساخته ای..ای کاش بگذاری تا هميشه در چشمان تو و نگاهت
زندگی کنم. ای کاش انبوه تلنبار شده حرفهايم را از نگاهم بخوانی...
و ببينی که چه قدر دوستت دارم و هنوزم همان آرزوی هميشگی در دلم موج
می زند ...
آرزوی با تو بودن........
باورم کن.... 

[ سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

کاش مرا هیچ وقت نمی شناختی روزی به من گفتی از تو متنفرم

اما من باز هم دوستت داشتم هیچ وقت اختلاف سنت باعث نشد من احساس دوری کنم

اما لحظاتی که مرا تنها گذاشتی و من بی اختیار برای بازامدنت غرورم را شکستم به یاد بیاور

و وفای من را در خودت زنده کن من هیچوقت تنهایت نگذاشتم و هیچوقت نامرد نبودم هیچوقت

اما تو که بدون من می مردی وفایت را دیدم چگونه من را بدون حرفی تنها گذاشتی و سراغی از من نگرفتی

اما بدان عاشقی این نیست عاشقی به خاطر هم شکستن و خورد شدن است که من صدای خورد شدن خودم را از بی وفاییت شنیدم 

[ دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

مينويسم براي تو براي خود خود تو .توي كه بعضي وقتا يادت ميره كسي هست كه منتظرته كسي هست كه به وجودت احتياج داره كسي كه نفسش به نفس تو بسته است.اوني كه با شنيدن صدات جون تازه ميگيره و دوباره زنده ميشه .ايا اين نامه ام را خواهي خواند يا نه؟نميدانم ولي فقط ميدانم تمام اينها براي وجود نازنين توست توي كه حتي نميتواني فكرش را هم بكني تا چه اندازه دوستت دارم.تو را دوست دارم بيشتر از خودم و كمتز از خداي خودم اگه كفر نباشيد خواهم گفت شايد به حد پرستش دوستت دارم اي بهترينم . 

[ یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

...و صبح بدون تو یعنی شب
یادم امد تو رفته ای ... وای بر من... من بی تو...
یادم امد اولین نگاهت که مرا از هست به نیست کشاند... روزها را برایم معنا کرد و من دانستم که هستی پوچ نیست...
یادم امد اولین کلامت را یک سلام از عمق جان... و من داستم که تویی قبله ی
تمام عاشقان...
یادم امد اولین روز خوش تو را دیدن و ان انتظار شیرین را...
اما تو رفتی ومن...
باز هم تنها شدم...
برگرد
 

[ پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

سلام
خسته‌ام زیرا!
می‌آيی همسفرم شوی؟
گفتگوی ميان راه بهتر از تماشای باران است
توی راه از پوزش پروانه سخن می‌گوئيم
توی راه خوابهامان را برای بابونه‌های درّه‌ای دور تعريف می‌کنيم
باران هم که بيايد
هی خيس از خنده‌های دور از آدمی، می‌خنديم،
بعد هم به راهی می‌رويم
که سهم ترانه و تبسم است
مشکلی پيش نمی‌آيد
کاری به کار ما ندارند زیرا،
نه کِرمِ شبتاب و نه کژدمِ زرد.
وقتی دستمان به آسمان برسد
وقتی که بر آن بلندیِ بنفش بنشينيم
ديگر دست کسی هم به ما نخواهد رسيد
می‌نشينيم برای خودمان قصه می‌گوئيم
تا کبوترانِ کوهی از دامنه‌ی روياها به لانه برگردند 

[ چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

رفتی و مرا با دلتنگی هایم تنها گذاشتی ! رفتی در فصلی که تنها امیدم خدا بود وترانه و تو که دستهایت سایه بانی بود بر بی کسی های من ... تو که گمان می کردم ازتبار آسمانی و دلتنگی هایم را در می یابی تو که گمان می کردم ساده ای و سادگی ام راباور داری و افسوس که حتی نمی خواستی هم قسم باشی ... افسوس رفتی ... ساده ، سادهمثل دلتنگی های من و حتی ساده مثل سادگی هایم ! من ماندم و یک عمر خاطره و حتی باورنکردم این بریدن را کاش کمی از آنچه که در باورم بودی ، در باورت خانه داشتم ! کاشمی فهمیدی صداقتی را که در حرفم بود و در نگاهت نبود کاش می فهمیدی بی تو صدا تابنمی آورد ... رفتی و گریه هایم را ندیدی و حتی نفهمیدی من تنها کسی بودم که .... قصه به پایان رسید و من هنوز در این خیالم که چرا به تو دل بستم و چرا تو به اینسادگی از من دل بریدی ؟!! که چرا تو از راه رسیدی و بانوی تک تک این ترانه ها شدی؟!! ترانه ها یی که گرچه در نبود تو نوشته شد اما فقط و فقط مال تو بود که سادگی امرا باور نکردی ! گناهت را می بخشم ! می بخشمت که از من دل بریدی و حتی ندیدی که بیتو چه بر سر این ترانه ها می آید ! ندیدی اشک هایی را که قطره قطره اش قصه ی من بودو بغضی که از هرچه بود از شادی نبود ! بغضی که به دست تو شکست و چشمانی که از رفتنتو غرق اشک شد و تو حتی به این اشکها اعتنا نکردی ! اعتنا نکردی به حرمت ترانه هایی که تنها سهم من از چشمانت بود ! به حرمت آن شاخه ی گل سرخ که لای دفتر ترانههایم خشک شد ! به حرمت قدمهایی که با هم در آن کوچه ی همیشگی زدیم ! به حرمت بوسههایمان ! نه ! تو حتی به التماس هایم هم اعتنا نکردی ! قصه به پایان رسید و منهمچنان در خیال چشمان سیاه تو ام که ساده فریبم داد ! قصه به پایان رسید و من هنوزبی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم ! خدانگهدار ... خدانگهدار 

[ سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

سلام ...
اي دوست بزرگوار و رفيق مهربان
از من به تو سلامي به بزرگي ابرها و ادامه’ صحرا و بلندي ستارگان و گرمي خورشيد و روشنايي ماه ........
نميدانم !!!
آفرين به قلب مهربانت كه جاييست براي من و يا جاي روح در جسمي كوچك
من از تو جدا نميشم اي عزيزم و يا اگه جدا ميشي از من حق باتوست
و جزايي ست براي من ستمگر

دوري براي من تقصيري ندارد مگر خودم و جايگاهي نيست مگر قلب بخشندهء تو
عزيزم :
مرا ببخش و .... به قدم مباركت پس چشمهايم زير قدمت پهنست !!!

يادت در قلبم فراموش نميشود و در تمام اجزا هستي من جريان داري و وجودمو پر ميكني
در صفحه قلبم فقط اسمت رو نوشتي
پس شتاب كن در عشق قبل از اينكه روحم پژمرده شود يا با دستت قلبم رو آزاد كن
فداي تو نفسم و قلبم  

[ یک شنبه 20 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

ولتر (1778 - 1694) نويسنده و فيلسوف فرانسوي اين نامه را در زندان به معشوق خود نوشت. وي در سن نوزده سالگي به عنوان وابسته سياسي همراه سفير فرانسه به هلند رفت. در آنجا عاشق المپ دونور، دختر فقير زني از طبقه پايين اجتماع شد. نه سفير و نه مادر المپ با ازدواج آن دو موافق نبودند و براي جدا كدن آنها از يكديگر، ولتر را به زندان انداختند. مدت كوتاهي بعد، ولتر با بالا رفتن از پنجره زندان موفق به فرار شد.

به نام پادشاه مرا در اينجا زنداني كرده اند. مي توانند جانم را بگيرند ولي عشقم به تو را هرگز . آري عشق زيباي من امشب تو را خواهم ديد حتي اگر گردنم را به تيغ جلاد بسپارم. به خاطر خدا ديگر با اين حالت غمزده ديگر برايم نامه ننويس. بايد زنده بماني و احتياط كني. مواظب مادرت كه بدترين دشمنت است باش. چه مي گويم؟ مواظب همه كس باش، به هيچ كس اعتماد نكن، آماده سفر باش. به محض پيدا شدن ماه درآسمان، هتل را به صورت ناشناس ترك مي كنم. درشكه اي مي گيرم و چون باد به سمت شونينگن خواهيم رفت. با خودم كاغذ و جوهر مي آورم.نامه هايمان را در آنجا مي نويسيم.

اگر مرا دوست داري دوباره به خودت قوت قلب بده و تمام نيرو و حضور ذهن خود را به كار بگير. مواظب باش مادرت متوجه نشود. همه عكس ها را با خودت بياور و مطمئن باش كه ترس از بدترين شكنجه ها هم مانع خدمتگذاري من به تو نمي شود. نه، هيچ چيز قادر نيست مرا از تو جدا سازد. عشق ما عشقي پاك است و تا عمر داريم دوام خواهد داشت. بدرود، حاضرم به خاطر تو هر كاري انجام دهم. لياقت تو بيش از اينهاست. خداحافظ دلبند عزيزم. 

[ شنبه 19 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

ليدي كيمورا شينگاريهمسر لرد كيمورا شينگاري فرماندار ناگاتو در قرن شانزدهم ميلادي، قهرمان آرمانيمردم ژاپن بود. در اين نامه خانم شينگاري كه حس مي كند همسرش در جنگ كشته مي شود،ترجيح مي دهد جان خود را بگيرد و سفر زندگي را به تنهايي ادامهندهد

مي دانم وقتي كه دو مسافر در سايه يك درختپناه مي گيرند و از يك درخت، عطش خود را فرو مي نشانند اين بدان معني است كه كارهايآنها تمام ماجرا را در زندگي گذشته آنها تعيين كرده است. در چند سال گذشته من و شمازير يك سقف زندگي كرده ايم و چنين مي خواستيم كه با هم زندگي كرده و پير شويم و منمثل سايه خودتان به شما پاي بند شده ام. باور من چنين بوده است و فكر مي كنم شما همدر زندگي ما همين گونه فكر كرده ايد.
اكنون كهاز تصميم شما در انجام آخرين اقدام تهور آميز مطلع شده ام، گرچه نمي توانم درافتخار آن لحظه بزرگ با شما سهيم باشم، اما از دانستن آن به وجد آمده ام. مي گوينددر شب آخرين مبارزه، ژنرال چيني زيانگ يو، گرچه جنگجوي بسيار شجاعي بود، از اينكههمسرش را ترك مي كرد به شدت غصه دار شده بود. 
و در سرزمين خودمان نيز كيويوشينا كابه خاطر جدا شدن از بانوماتسودونو شكوه مي كرد. اينك ديگر اميدي ندارم كه بتوانم دوباره در اين دنيا دركنار شما باشم و همچون پيش كسوتانمان بر آن شده ام كه تا شما هنوز زنده ايد گام آخررا بردارم. در انتهاي راهي كه به آن را مرگ مي گويند چشم انتظار شما خواهمبود.
استدعا دارم هرگز، هرگز آن هديه بزرگي راكه به ژرفاي اقيانوس و بلنداي كوه است فراموش نكنيد. هديه اي كه ولينعمت ما شاهزادههيديوري سال هاست به ما عطا فرموده.

قرن 16ميلادي 

[ پنج شنبه 17 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

نامه هاي جان كيتس 2
به فاني براوني
بدون تو نمي توانم زندگي كنم. جز تو ديدار تو همه چيز را فراموش كرده ام، امگار زندگي ام دراينجا به پايان رسيده است. ديگر چيزي نمي بينم مرا در خودت ذوب كرده اي؟
حس مي كنم در حال متلاشي شدن هستم... هميشه در حيرت بودم كه چطور افرادي به خاطر دين شهيد مي شوند. از فكر آن بدنم به لرزه مي افتاد. اما ديگر نمي لرزم. من هم مي توانم به خاطر دينم شهيد شوم. عشق دين من است. م توانم به خاطر آن بميرم. مي توانم به خاطر تو بميرم. كيش من كيش مهر است و تو تنها اعتقاد من هستي. تو مرا با نيرويي كه توان مقابله با آن را ندارم افسون كرده اي.
جان كيتس 

[ چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

نامه عاشقانه ديلن توماس به كيت لين
ديلن توماس، شاعر ولزي به همسرش كيت لين هنگامي كه براي خواندن آثارش به آمريكت سفر كرده بود.

كت، گربه ملوس من، اي كاش برايم نامه مي نوشتي، عشق من، آه كت.
اينجا، آن طور كه از آدرس بالاي نامه بر مي آيدكافه، بار يا ميكده نيست بلكه مركز آبرومند و محترم اساتيد شيكاگو است.
دوستت دارم. اين تنها چيزي است كه مي دانم. همچنين مي دانم كه دارم اين نامه را در فضا مي نويسم. فضاي ترسناك و ناشناخته اي كه تازه دارم به آن قدم مي گذارم. قرار است يه آيوا، الينويز، آيداهو و اينديانا بروم. گرچه املاي درست آنها را نمي دانم ولي همه اين شهرها روي نقشه *هستند* اما تو نيستي. آيا فراموش كرده اي؟ من همان مردي هستم كه به او مي گفتي دوستت دارم. به خاطر داري؟ ولي تو هيچ وقت برايم نامه نمي نويسي. شايد به فكر من نيستي. ولي من هستم. دوستت دارم. 
در اين روزهاي زشت حتي يك لحظه نمي شود به خود نگويم : "درست مي شود. به خانه برمي گردم. كيت لين مرا دوست دارد و من كيت لين را دوست دارم." اما شايد فراموش كرده باشي. اگر فراموشم كرده اي يا علاقه ات را نسبت به من از دست داده اي لطفا اطلاع بده.

دوستت دارم. 

[ سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید.امیدوارم لحظات خوبی را در این وبلاگ داشته باشید.
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 28
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 511
بازدید ماه : 4429
بازدید کل : 280331
تعداد مطالب : 4364
تعداد نظرات : 1580
تعداد آنلاین : 1

فروش بک لینکطراحی سایتعکس